standardizesدیکشنری انگلیسی به فارسیاستاندارد می کند، متعارف کردن، مطابق درجه معینی دراوردن، همگون کردن، مرسوم کردن
aestivatedدیکشنری انگلیسی به فارسیآستانه، تابستان را گذراندن، رخوت تابستانی داشتن، تابستان را بحال رخوت گذراندن