گشسبلغتنامه دهخداگشسب . [ گ َ ش َ ] (اِ) تفسیر اشراق باشد. (برهان ). || پرست که مشتق از پرستیدن است چه ایزد گشسب خداپرست را گویند . (برهان ).
گشسبلغتنامه دهخداگشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام دانشمند ایرانی معروف در زمان بهرام گور. (ولف ) : فراوان بخندید از او شهریاربدو گفت نامم گشسب سوار. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص
گشسبلغتنامه دهخداگشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایران که پدربزرگ بهرام چوبین باشد. (ولف ) : چو استاد پیروز بر میمنه گشسب جهانجوی پیش بنه . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج
گشسبلغتنامه دهخداگشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایرانی . (ولف ) و بصورت ترکیب های ذیل : آیین گشسب . آذرگشسب . اشتاگشسب . بانوگشسب . کنداگشسب نیز آمده است : چو خرادبر