stapleدیکشنری انگلیسی به فارسیاساسی، گیره کاغذ، جزء اصلی هر چیزی، مواد خام، عمود، رزه، قلاب، قلم اصلی، تیر، چهارپایه تخت، بست آهنی، فقره اصلی، عمده
پارهلیفstaple fibre, stapleواژههای مصوب فرهنگستانهریک از الیاف طبیعی یا مصنوعی، بهصورت رشتههای بریدهبریده، که طول آنها بین یک اینچ تا یک فوت است
قوت غالبstaple foodواژههای مصوب فرهنگستانغذایی که بهطور معمول در یک جامعه بیش از سایر غذاها مصرف میشود