squatدیکشنری انگلیسی به فارسیچرت زدن، محل چمباتمه زنی، چمباتمه زدن، چمباتمه نشستن، قوز کردن، چندک زدن، چنباتمه زدن، چاق و خپل
چمپاsquat 1واژههای مصوب فرهنگستاندر وزنهبرداری و آمادگی جسمانی، حرکت یا تمرینی شامل نشستن و برخاستن ورزشکار درحالیکه وزنهای را پشت سر و روی شانهها نگه داشته است
نشست پاشنهsquat 2, squattingواژههای مصوب فرهنگستانافزایش آبخور شناور در پاشنه همزمان با کاهش آن در سینه در هنگام حرکت در آبهای کمعمق یا براثر افزایش سرعت و بزرگتر شدن امواج حاصل از برخورد سینۀ کشتی با سطح آ