obliqueدیکشنری انگلیسی به فارسیمورب، گونیا، سطح اریب، اریب کردن، رنده کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن، اریب، مایل، غیر مستقیم، ضمنی، حاده یا منفرجه، منحرف
غیر مستقیمدیکشنری فارسی به انگلیسیoblique, obliquity, roundabout, circular, devious, indirect, sidelong, secondhand
موج ضربهای مایلoblique shock waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج ضربهای در میان شارش اَبَرصوتی که بین جهت انتشار موج و جهت شارش، زاویه به وجود میآورد متـ . شوک مایل oblique shock