تعریف فراگیرcomprehensive definitionواژههای مصوب فرهنگستانتعریف مصداقی جزءوکل که در آن هنگام برشمردن مصادیق از عباراتی نظیر «شاملِ» یا «مشتمل است بر» استفاده میشود
فرهنگ جامعcomprehensive dictionaryواژههای مصوب فرهنگستانگونهای فرهنگ لغت بزرگ، دربرگیرندۀ اطلاعات بسیار زیاد
کتابنگاشت جامعcomprehensive bibliographyواژههای مصوب فرهنگستانکتابنگاشتی که تاحدامکان فهرست تمامی آثار مربوط به یک موضوعی خاص را در بر دارد
فراگیردیکشنری فارسی به انگلیسیambient, comprehensive, exhaustive, extensive, far-reaching, general, pandemic, pervasive, roundabout, sweeping, wall-to-wall
فهمیدنیدیکشنری فارسی به انگلیسیcomprehensible, comprehensive, graspable, intelligible, palpable, pellucid, plain, understandable