هدف بزرگ و مهیج و بیباکانهbig-hairy-audacious goalواژههای مصوب فرهنگستانهدفی بلندمدت و چالشبرانگیز که چشمانداز خواستار تحقق آن است اختـ . هدف ب.م.ب. BHAG
ابوذهللغتنامه دهخداابوذهل . [ اَ ذُ ] (اِخ ) احمدبن ابی ذهل . یکی از روات قرائت کسائی است و با کسائی در بعض حروف مخالف است . (ابن الندیم ). و صاحب الفهرست در موضع دیگر ابوذهل مطلق
ذهلانلغتنامه دهخداذهلان . [ ذُ ] (اِخ ) تثنیه ٔ ذهل . و چون ذهلان گویند به صورت مثنی ، مراد ذهل بن شیبان و ذهل بن ثعلبةبن عکابة باشند که دو قبیله از ربیعةاند.
ذهللغتنامه دهخداذهل . [ ذَ ] (ع مص ) مشغول بکردن . (تاج المصادربیهقی ).ذهول . غافل شدن . فراموش کردن . فراموش کردن از روی ناپروائی . || گذاشتن کسی را بر عهد سابق .
ذهللغتنامه دهخداذهل . [ ذُ] (اِخ ) ابن شیبان . پدر قبیله ای است از عرب . و از آن قبیله است یحیی حافظ و بقولی امام احمد حنبل . و اما قاضی ابوطاهر ذهلی از قبیله ٔ سدوس است . رجوع
درشتدیکشنری فارسی به انگلیسیbig, coarse, full-bodied, heavy, jumbo, king, large, sizable, sizeable, thick
سترگدیکشنری فارسی به انگلیسیbig, bulky, burly, huge, immense, imperial, jumbo, massive, mighty, mountainous, prodigious, vast
پردیکشنری فارسی به انگلیسیbig, chockablock, clove , flush, fat, feather, ful _, full , heavy, high, plume, plump, pregnant, ptero-, replete, rife, section, solid, wealthy, y, fraught
ارشددیکشنری فارسی به انگلیسیabove, chief, better, big, doyen, elder , first, general, head, high, major, paramount, pre-, proto-, ranking, senior, superior, top