assumeدیکشنری انگلیسی به فارسیفرض، گرفتن، بعهده گرفتن، فرض کردن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، بخود بستن، وانمود کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن
assumesدیکشنری انگلیسی به فارسیفرض می شود، گرفتن، بعهده گرفتن، فرض کردن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، بخود بستن، وانمود کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن
پنداشتندیکشنری فارسی به انگلیسیassume, assumption, believe, count, deem, dream, esteem, expect, fancy, imagine, reckon, suppose, suspect, take, think, understand