anomalousدیکشنری انگلیسی به فارسیبی نظیر، غیر عادی، بی شباهت، خارج از رسم، مغایر، غیر متشابه، بی مورد، بی ترتیب
اثر بیهنجار زیمنanomalous Zeeman effectواژههای مصوب فرهنگستانشکافته شدن خطوط طیفی اتمها در میدان مغناطیسی و تقسیم آنها به بیش از سه مؤلفه، درحالیکه اتم در حالت پایه نباشد
اثر پوست بیهنجارanomalous skin effectواژههای مصوب فرهنگستاناثر پوست در دماهای بسیار پایین و بسامدهای زیاد که در آن ضخامت لایۀ پوست رسانا از مسافت آزاد میانگین الکترون کمتر است
متناقضدیکشنری فارسی به انگلیسیinconsistent, anomalous, grotesque, incongruous, paradoxical, repugnant, self-contradictory
نابهنجاردیکشنری فارسی به انگلیسیabnormal, anomalous, atypical, curious, different, erratic, foreign, gross, irregular, perverted, unnatural, wry