اسقللغتنامه دهخدااسقل . [ اِ ق ِ ] (معرب ، اِ) بیونانی نوعی از نرگس است . (آنندراج ). پیاز عنصل . و آن مخفف اسقیل است . رجوع به اِسقیل شود.
حسکللغتنامه دهخداحسکل .[ ح ِ ک ِ ] (ع ص ، اِ) کوچک از هر چیز. بچه ٔ خُرد ازهر چیز. (مهذب الاسماء). خرد از هر چیز که باشد. بچه ٔ خرد از هر جانوری . (منتهی الارب ). ج ، حَساکل و حِسکلة. || آنچه بپرد از آهن گرم گاه کوفتن .
اسقیللغتنامه دهخدااسقیل . [ اِ ] (معرب ، اِ) هو بصل الفار سمی بذلک لانه یقتل الفار و هو حِرّیف قوی ... و منه جنس سمی قتال و ظن ّبعضهم انه البلبوس لأدنی علاقة وجدها فیه و قد اخطاء. (مقاله ٔ 2 از کتاب 2 قانون ابوعلی سینا ص <spa
اسقلبیادلغتنامه دهخدااسقلبیاد. [ اَ ق َ ل ِ ] (اِخ ) نام طبیبی یونانی متولد در پروز و بانی مکتب طب مشهوری در یونان (124 - 40 ق . م .). این طبیب و پیروان او مخالف طریقه ٔ بقراط بودند.