منقبض شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] منقبض شدن، کوچک شدن، جمع شدن خشک شدن، تحلیل رفتن، کم شدن، کاهش یافتن پژمرده شدن، پلاسیده شدن، پژمردن، پلاسیدن، خشکیدن، پوسیدن، تجزیه شدن جمع شدن لخته شدن، دلمه شدن، متراکم شدن ◄ جامد بودن تاسیدن متقارب شدن