support
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حمایت کردن، پشتیبانی، کمک، تکیه، تقویت، تکیه گاه، طرفداری، تایید، اتکاء، پشت، نگاهداری، متکا، ملاک، پشتیبان زیر برد، زیر بری، پشت بند، پشت گرمی، پا، پشتیبانی کردن، متحمل شدن، تحمل کردن، متکفل بودن، تایید کردن، تقویت کردن، طرفداری کردن