26 فرهنگ

strand

/strand/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

رشته، لایه، ساحل، بندرگاه، مجرای سیم، کنار دریا، کنار رود، کرانه، لا، مجرا، متروک ماندن، رسیدن، بصخره خوردن، تنها گذاشتن، گیر افتادن، بهم بافتن و بصورت طناب دراوردن