26 فرهنگ

integrating

/ˈintiˌgrātiNG/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

یکپارچه سازی، کامل کردن، تمام کردن، درست کردن، یکی کردن، تابعه اولیه چیزی را گرفتن