accosted/əˈkäst,əˈkôst/دیکشنری انگلیسی به فارسیبرخورد کرد، نزدیک شدن، مخاطب ساختن، مواجه شدن، مشتری جلب کردن، نزدیک کشیدن، در امتداد چیزی حرکت کردن