26 فرهنگ

ترجمه مقاله

accosted

/əˈkäst,əˈkôst/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

برخورد کرد، نزدیک شدن، مخاطب ساختن، مواجه شدن، مشتری جلب کردن، نزدیک کشیدن، در امتداد چیزی حرکت کردن