abutment/əˈbətmənt/دیکشنری انگلیسی به فارسیآستانه، مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سر حدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار