میرآخور
لغتنامه دهخدا
میرآخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) میرآخر. جَشّار. (منتهی الارب ). داروغه ٔ اصطبل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ). آخور سالار. رئیس اصطبل و مهتران . امیرآخور. (یادداشت مؤلف ) :
هندوی میرآخورش دان آن دو صفدر کز غزا
هفت دریا را به رزم هفتخوان افشانده اند.
میرآخوری تو چرخ را کار
کاه و جو از آن کشد در انبار.
میرآخور دیگر و خر دیگر است
نی هر آنکو اندر آخور شد خر است .
میرآخور گرچه در آخور بود
هرکه او را خر بگوید خر بود.
بس که در اصطبلش آمد باخت اسب خویش را
در تلاش خدمت میرآخوری سام سوار.
هندوی میرآخورش دان آن دو صفدر کز غزا
هفت دریا را به رزم هفتخوان افشانده اند.
میرآخوری تو چرخ را کار
کاه و جو از آن کشد در انبار.
میرآخور دیگر و خر دیگر است
نی هر آنکو اندر آخور شد خر است .
میرآخور گرچه در آخور بود
هرکه او را خر بگوید خر بود.
بس که در اصطبلش آمد باخت اسب خویش را
در تلاش خدمت میرآخوری سام سوار.