فتح باب
لغتنامه دهخدا
فتح باب . [ ف َ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از باز کردن در و گشاد کارها باشد. (برهان ) :
گفته ناگفته کند از فتح باب
تا از آن نی سیخ سوزد نی کباب .
بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز.
رجوع به فتح الباب شود. || ابتدای بارندگی . (برهان ) :
تو آن کسی که ز باران فتح باب کَفَت
مزاج سنگ شود مستعد نشوونما.
رجوع به فتح الباب شود. || نظر دو کوکب که خانه های ایشان مقابل باشد. (برهان ). و در این باره ذیل فتح الباب به تفصیل شرح داده شد. رجوع به فتح الباب شود.
گفته ناگفته کند از فتح باب
تا از آن نی سیخ سوزد نی کباب .
بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز.
رجوع به فتح الباب شود. || ابتدای بارندگی . (برهان ) :
تو آن کسی که ز باران فتح باب کَفَت
مزاج سنگ شود مستعد نشوونما.
رجوع به فتح الباب شود. || نظر دو کوکب که خانه های ایشان مقابل باشد. (برهان ). و در این باره ذیل فتح الباب به تفصیل شرح داده شد. رجوع به فتح الباب شود.