خانگی
لغتنامه دهخدا
خانگی . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) متعلق و منسوب بخانه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385). ج ، خانگیان : غریو از خانگیان وی و اهل حرم برآمد. (تاریخ بیهقی ).
بدرم خانگیان را جگر و سینه و جنب
اول از جیب وشاقان خزر درگیرم .
از دشمن خانگی حذر نمای و دامن درکشیده دار. (سندبادنامه ص 338).
روی بپوش ای قمری خانگی
تا نکشد کاربدیوانگی .
شکایت از که کنم ؟ خانگی است غمّازم .
|| خانه پرورد. چیزی که در منزل درست کنند. مقابل چیزی که در بازار درست کنند.
- جنس خانگی ؛ کنایه از شراب خانگی :
محتسب نمیداند اینقدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمّانی .
- سرکه ٔ خانگی ؛ سرکه ای که در منزل اندازند.
- شراب خانگی ؛ شرابی که در منزل برای مصرف خود افکنند نه فروختن را. شراب خانه پرورد :
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
که من نمی شنوم بوی خیر ازین اوضاع .
شراب خانگی از ترس محتسب خورده
بروی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش .
|| سر بخانه . غیر ولگرد. مقابل بازاری :
تو روی دختر دلبند طبع من بگشای
که خانگیش برآورده ام نه بازاری .
|| اهلی . حیوان دست پرورده . مقابل وحشی . (ناظم الاطباء) :
چه خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند
من و مرغ خانگی را بکشند و پر نباشد.
|| هم منزل . یک خانه . قرین در منزل :
ایا لهف نفسی که این عشق با من
چنین خانگی گشت و چونین عتیقا.
|| یگانگی :
تو جان خواهی آنگاه بر دست هجر
ندانی که این رسم بیگانگی است
تو جان خواه بیزحمت هجر و وصل
میان من و تو سخن خانگی است .
|| (اِ) نان در خانه پخته . || قسمی از کلیچه است . || ماکیان . || گنجشگ . || روسپی . قحبه . فاحشه . (ناظم الاطباء).
بدرم خانگیان را جگر و سینه و جنب
اول از جیب وشاقان خزر درگیرم .
از دشمن خانگی حذر نمای و دامن درکشیده دار. (سندبادنامه ص 338).
روی بپوش ای قمری خانگی
تا نکشد کاربدیوانگی .
شکایت از که کنم ؟ خانگی است غمّازم .
|| خانه پرورد. چیزی که در منزل درست کنند. مقابل چیزی که در بازار درست کنند.
- جنس خانگی ؛ کنایه از شراب خانگی :
محتسب نمیداند اینقدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمّانی .
- سرکه ٔ خانگی ؛ سرکه ای که در منزل اندازند.
- شراب خانگی ؛ شرابی که در منزل برای مصرف خود افکنند نه فروختن را. شراب خانه پرورد :
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
که من نمی شنوم بوی خیر ازین اوضاع .
شراب خانگی از ترس محتسب خورده
بروی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش .
|| سر بخانه . غیر ولگرد. مقابل بازاری :
تو روی دختر دلبند طبع من بگشای
که خانگیش برآورده ام نه بازاری .
|| اهلی . حیوان دست پرورده . مقابل وحشی . (ناظم الاطباء) :
چه خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند
من و مرغ خانگی را بکشند و پر نباشد.
|| هم منزل . یک خانه . قرین در منزل :
ایا لهف نفسی که این عشق با من
چنین خانگی گشت و چونین عتیقا.
|| یگانگی :
تو جان خواهی آنگاه بر دست هجر
ندانی که این رسم بیگانگی است
تو جان خواه بیزحمت هجر و وصل
میان من و تو سخن خانگی است .
|| (اِ) نان در خانه پخته . || قسمی از کلیچه است . || ماکیان . || گنجشگ . || روسپی . قحبه . فاحشه . (ناظم الاطباء).