آفتاب زرد
لغتنامه دهخدا
آفتاب زرد. [ زَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) نزدیک غروب که رنگ آفتاب پریده نماید. اصیل . پس از نماز دیگر. پسین ِ دور.ایوار : و پیش سلطان شد، آفتاب زرد. (چهارمقاله ). جمله کارها فروگذاشت و فرخی را برنشاند و روی بامیر نهاد و آفتاب زرد پیش امیر آمد. (چهارمقاله ).
- آفتاب زرد نزدیک شدن کسی را ؛ مرگ او نزدیک رسیدن :
دور از تو گذشت روز عمرم
نزدیک شد آفتاب زردش .
افتاد بر آفتاب گردم
نزدیک شد آفتاب زردم .
- آفتاب زرد نزدیک شدن کسی را ؛ مرگ او نزدیک رسیدن :
دور از تو گذشت روز عمرم
نزدیک شد آفتاب زردش .
افتاد بر آفتاب گردم
نزدیک شد آفتاب زردم .