ییلاقی
لغتنامه دهخدا
ییلاقی . [ ی َی ْ / ی ِی ْ ] (ص نسبی ) منسوب به ییلاق : هوای ییلاقی ، خانه ٔ ییلاقی . (یادداشت مؤلف ) :
کاکل از مه شد عذار ساقیان سردمهر
آب و آتش بر رخ گلهای ییلاقی فشاند.
رجوع به ییلاق شود.
کاکل از مه شد عذار ساقیان سردمهر
آب و آتش بر رخ گلهای ییلاقی فشاند.
مسیح کاشی (از آنندراج ).
رجوع به ییلاق شود.