یک رای
لغتنامه دهخدا
یک رای . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یک رأی .هم رای . با عقیده ٔ واحد. یکدل و یکزبان :
از رضای او نتابند و مر او را روز جنگ
یکدل و یک رای باشندو موافق بنده وار.
از رضای او نتابند و مر او را روز جنگ
یکدل و یک رای باشندو موافق بنده وار.
فرخی .