یک دفعه
لغتنامه دهخدا
یک دفعه . [ ی َ /ی ِ دَ ع َ / ع ِ ] (ق مرکب ) دفعه ٔ واحد. و یک بار و یک هنگام . (ناظم الاطباء). یک مرتبه . یک بار :
همه را زاد به یک دفعه نه پیشی نه پسی
نه ورا قابله ای بود و نه فریادرسی .
|| یک بارگی و ناگهان . ناگهان . بغتةً. || بالتمام . تماماً. (ناظم الاطباء).
همه را زاد به یک دفعه نه پیشی نه پسی
نه ورا قابله ای بود و نه فریادرسی .
منوچهری .
|| یک بارگی و ناگهان . ناگهان . بغتةً. || بالتمام . تماماً. (ناظم الاطباء).