گیه
لغتنامه دهخدا
گیه . [ ی َه ْ ] (اِ) مخفف گیاه است . گیاه و علف را گویند. (از برهان قاطع) (از صحاح الفرس ) (از بهار عجم ) (انجمن آرا) (آنندراج ) :
زمرد و گیه سبز هر دو یکرنگ است
ولیک از آن به نگین دان کنند از این به جوال .
عیسی و خرش هر دو چو در مجلس مااند
آن را چو سماع آمد این را گیهی گو.
رجوع به گیاه شود.
زمرد و گیه سبز هر دو یکرنگ است
ولیک از آن به نگین دان کنند از این به جوال .
حکیم ازرقی (از بهار عجم ).
عیسی و خرش هر دو چو در مجلس مااند
آن را چو سماع آمد این را گیهی گو.
سنایی .
رجوع به گیاه شود.