گواهنلغتنامه دهخداگواهن . [ ] (اِ) ذکر. فولاد. پولاد. شاپورگان مقابل نرم آهن و انیث . (یادداشت مؤلف ) : حدید بهترینش گوآهن صافی بود... وگر این گواهن در سرکه آغاری ریم از گوش بکشد. (الابنیه عن حقایق الادویه ).