گوانگل
لغتنامه دهخدا
گوانگل . [ اَ گ ُ /گ َ ] (اِ) گوانگله . گوی انگل . گوی انگله :
هر آن گوانگل زرین که چرخ از اختران سازد
لباس عمر او را چون طرازی جاودان زیبد.
ای کریمی که کند چرخ ز خورشید و هلال
جامه ٔ قدر تو را هر سر مه گوانگل .
رجوع به گوانگله و گوی انگل و گوی انگله شود.
هر آن گوانگل زرین که چرخ از اختران سازد
لباس عمر او را چون طرازی جاودان زیبد.
اثیرالدین اخسیکتی (از انجمن آرا) (آنندراج ).
ای کریمی که کند چرخ ز خورشید و هلال
جامه ٔ قدر تو را هر سر مه گوانگل .
کمال الدین اسماعیل (از رشیدی ).
رجوع به گوانگله و گوی انگل و گوی انگله شود.