ترجمه مقاله

گنجه

لغت‌نامه دهخدا

گنجه . [ گ َ ج َ / ج ِ ] (اِ) اشکاف . اشکاب . دولاب . دولابچه . قفسه (قفصه ). محفظه . کمد. || (ص ) خر و الاغ دم بریده را نیزگویند و به عربی ابتر خوانند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ظاهراً به این معنی با کاف تازی و به ضم اول است ، چنانکه رشیدی نوشته :
هرگز مثل زند کسی از وی حسود را
نسبت کند به عیسی کس هیچ گنجه (کنجه ) را؟

شمس فخری .


رجوع به کنج و کنجه شود. || (اِ) خرجین ترکی که بر ترک ستور بندند. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله