ترجمه مقاله

گنبد دوار

لغت‌نامه دهخدا

گنبد دوار. [ گُم ْ ب َ دِ دَوْ وا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است :
آتشی باید چونانکه فروتر علمش
برتر از دایره ٔ گنبد دوار بود.

منوچهری .


وآن قطره ٔ باران ز بر سوسن کوهی
گویی که ثریاست بر این گنبد دوار.

منوچهری .


از آن قبل که ترا ایزد آفرید بخاک
ز چاکران زمین است گنبد دوار.

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


درطاعت یزدان است این چرخ بگشتن
آباد بدین است چنین گنبد دوار.

ناصرخسرو.


روزگار در مجال مقادیر جولان کند و گنبد دوار به نیک و بد بگردد. (سندبادنامه ص 274).
اگر تو مشترییی گرد مه گرد
به گرد گنبد دوار امشب .

مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 180).


لوحش اﷲ از قد و بالای آن سرو سهی
زآنکه مانندش به زیر گنبد دوار نیست .

سعدی .


|| مثل گنبد دوار، در مورد عمامه گفته میشود. (امثال و حکم ج 3 ص 1479).
ترجمه مقاله