گلکار
لغتنامه دهخدا
گلکار.[ گ ِ ] (ص مرکب ) بنا و معمار. (آنندراج ). طیان . (ملخص اللغات ). راز. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). گل گر. دیوارگر. چینه کش . پاخیره زن . آنکه کار گل کند :
تن خاکی است گل از گریه ٔ بسیار مرا
آه اگر دست نگیرد بت گلکار مرا.
چو مرگم رسد ساقیا روز ابر
بده خشت خم را به گلکار قبر.
تن خاکی است گل از گریه ٔ بسیار مرا
آه اگر دست نگیرد بت گلکار مرا.
سیفی (از آنندراج ).
چو مرگم رسد ساقیا روز ابر
بده خشت خم را به گلکار قبر.
ملاطغرا (از آنندراج ).