گلدان
لغتنامه دهخدا
گلدان . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی که گلها را دسته بسته در آن نهند، از عالم نرگسدان . (آنندراج ). ظرف سفالین یا چینی و جز آن که در آن گلهای زمینی یا معطر کارند یا گلهای زینتی و یا معطر از شاخ بریده نهند :
خلط نسبت کند آمیزش بی نسبت را
گل پریزاد شود شیشه چو گلدان باشد.
چو آن گلدان پرآبی که گلها را نگه دارد
طراوتهاست از چشم تر من گلعذاران را.
|| در تداول ، ظرف شب . کمیزدان . شاشدان .
خلط نسبت کند آمیزش بی نسبت را
گل پریزاد شود شیشه چو گلدان باشد.
محسن تأثیر (از آنندراج ).
چو آن گلدان پرآبی که گلها را نگه دارد
طراوتهاست از چشم تر من گلعذاران را.
محسن تأثیر (از آنندراج ).
|| در تداول ، ظرف شب . کمیزدان . شاشدان .