گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام دانشمند ایرانی معروف در زمان بهرام گور. (ولف ) :
فراوان بخندید از او شهریار
بدو گفت نامم گشسب سوار.
بیاید بجای دگرماهیار
همی ساخت کار گشسب سوار.
مرا گر همی داد خواهی به کس
همالم گشسب سوار است و بس .
فراوان بخندید از او شهریار
بدو گفت نامم گشسب سوار.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2173).
بیاید بجای دگرماهیار
همی ساخت کار گشسب سوار.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2171).
مرا گر همی داد خواهی به کس
همالم گشسب سوار است و بس .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2173).