گردبان
لغتنامه دهخدا
گردبان . [ گ َ ] (اِ) درختی در بهشت . || آنکه با دستی خورد و با دستی منع کند . || پیشوا. فرمانده . رئیس . || کنده ٔ چوبینی مر صنعتکاران را که بر زمین نشانند برای جلا دادن کارهای خود. || گریبان پیراهن و گردن و سینه ٔ پیراهن . (ناظم الاطباء). || کوهان شتر :
رحم آمد مر شتر راگفت هین
برجه و بر گردبان من نشین .
رحم آمد مر شتر راگفت هین
برجه و بر گردبان من نشین .
مولوی .