گاوپیسه
لغتنامه دهخدا
گاوپیسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) گاوی است با نشانه های سپید و سیاه . (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 114) :
سپهدار توران از آن بدتر است
کنون گاوپیسه به چرم اندر است .
دگر گفتی آن گاوپیسه کدام
که هستش جهان سربسر چارگام .
|| کنایه از عالم . (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ص 228). و این کلمه به صورت گاوبیشه در برهان آمده . رجوع به گاوبیشه و برهان قاطعچ معین (گاو بیشه ) شود.
سپهدار توران از آن بدتر است
کنون گاوپیسه به چرم اندر است .
فردوسی .
دگر گفتی آن گاوپیسه کدام
که هستش جهان سربسر چارگام .
(گرشاسب نامه ).
|| کنایه از عالم . (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ص 228). و این کلمه به صورت گاوبیشه در برهان آمده . رجوع به گاوبیشه و برهان قاطعچ معین (گاو بیشه ) شود.