کین جوییلغتنامه دهخداکین جویی . (حامص مرکب ) کینه جویی . انتقامجویی . انتقام کشی . رجوع به کین جوی و کینه جویی شود. || جنگ آوری . جنگ طلبی . جنگجویی . رجوع به کین جوی شود.