ترجمه مقاله

کیسه دار

لغت‌نامه دهخدا

کیسه دار. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) کیسه دارنده . آنکه دارای کیسه (پول و غیره ) است . (فرهنگ فارسی معین ). || شخصی را گویند که چیزها را به هنگام ارزانی بخرد و نگاه دارد تا زمانی که آن جنس به غایت گرانی رسد، آنگاه بفروشد. (فرهنگ جهانگیری ). شخصی را گویند که چیزها به وقت ارزانی بخرد و نگاه دارد و در ایام گرانی بفروشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).کنایه از کسی که در ارزانی چیزها را به امید گرانی ذخیره کند. (آنندراج ). محتکر. (فرهنگ فارسی معین ). قُسطار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کفر و دین را نیست در بازار عشق
کیسه داری چون خم گیسوی تو.

سنائی (از جهانگیری ).


هم اکنون این بازرگان برسد و نرخ صندل من کساد پذیرد، بروم و به حیلت صندلها از وی جدا کنم ، پس بر شکل بیاعان و هیأت کیسه داران بیرون آمد و قدری چوب صندل با خود آورد. (سندبادنامه ص 300).
از بس به زخمهای جگر کیسه کرده اند
دلشاد گشته ام که شدم مرد کیسه دار.

میر الهی همدانی (از آنندراج ).


|| بردارنده ٔ کیسه . || قاصد و پیک . (ناظم الاطباء). || جانوری از راسته ٔ کیسه داران . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کیسه داران شود.
ترجمه مقاله