ترجمه مقاله

کیرنگ

لغت‌نامه دهخدا

کیرنگ . [ رَ ] (اِخ ) شهری است :
حبذا کیر قاضی کیرنگ
آنکه دارد ز سنگ خارا ننگ .

انوری (از آنندراج : کیر).


رجوع به گیرنگ و حدود العالم شود.
ترجمه مقاله