کنگاله
لغتنامه دهخدا
کنگاله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) کنغاله . (فرهنگ جهانگیری ). به معنی کنغاله است که خواستن و خواستگاری کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). کنغاله و خواستگاری و خواستگاری زن و زن خواستن . (ناظم الاطباء). و رجوع به کنغاله شود. || (ص ) زن فاحشه و قحبه . (برهان ) (آنندراج ). روسپی و فاحشه و قحبه . (ناظم الاطباء). || ممسک و بخیل . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به کنغاله شود.