ترجمه مقالهسوشال تریدینگ

کند زدن

لغت‌نامه دهخدا

کند زدن . [ ک ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) برجستن و رم کردن . (آنندراج ) :
واله چو به اختیار نتوان
زد از سر کوی دوست کندی
بنشینم و خون ز دیده ریزم
چون داغ ز جای برنخیزم .

واله هروی (از آنندراج ).


ندارم قوتی ورنه چو تیری از کمان جسته
از این مهمان سرای بی حلاوت می زدم کندی .

ملاطغرا (از آنندراج ).


ترجمه مقالهسوشال تریدینگ