کنجاله
لغتنامه دهخدا
کنجاله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) به معنی کنجال است که نخاله ٔ کنجد و هر تخم روغن گرفته باشد. (برهان ) :
سعد دین برد کاه آخور ما
نیمه ای کاه و نیمه کنجاله .
رجوع به کنجال و کنجار و کنجاره شود.
سعد دین برد کاه آخور ما
نیمه ای کاه و نیمه کنجاله .
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 369).
رجوع به کنجال و کنجار و کنجاره شود.