کمج
لغتنامه دهخدا
کمج . [ ک َ م َ ؟ ] (اِخ ) کمیج (به اختلاف نسخ ). در بیت زیر از سوزنی ظاهراً ناحیه ای از کهستان و جبال است و ممکن است همان باشد که در ماده ٔ قبل آمده است :
به ساعتی سر تیغش به کهستان کمج
رمال لعل بدخشی کند ز خون رجال .
به ساعتی سر تیغش به کهستان کمج
رمال لعل بدخشی کند ز خون رجال .
سوزنی .