ترجمه مقاله

کله بستن

لغت‌نامه دهخدا

کله بستن . [ ک ِل ْ ل َ / ل ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نصب کردن خیمه از پارچه ٔ تنک و لطیف . (فرهنگ فارسی معین ) :
ابر گوهربار زرین کله بندد در هوا
گر ز دریای کفش خورشید برگیرد غبار.

فرخی .


عروس ماه نیسان را جهان سازد همی حجله
به باغ اندر همی بندد ز شاخ گلبنان کله .

فرخی .


چون هوا از گرد تاری کله بست
بر زمین خون مفرشی دیگر کشید.

مسعودسعد.


چون زبور خواندی از خوشی آواز او مرغان هوا کله بستند از بالا. (مجمل التواریخ و القصص ).
نه کله بندد شام از حریر غالیه رنگ
نه حله پوشد صبح از نسیج سقلاطون .

جمال الدین عبدالرزاق .


صبحدم چون کلّه بندد آه دودآسای من
چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من .

خاقانی .


بسا ابرا که بندد کله ٔ مشک
به عشوه باغ دهقان را کند خشک .

نظامی .


درون خرگه از بوی خجسته
بخور عود و عنبر کله بسته .

نظامی .


شب از عنبر جهان را کله می بست
زمستان بود و باد سرد می جَست .

نظامی .


چون فلک قبای اطلس روز از پشت جهان باز کرد و لباس شب درپوشید و فرزین چرخ که ماه خوانند به شاهرخ از جمشید فلک که خورشید گویند ببرد و از نور او در شب دیجور خود کله بست . (تاریخ طبرستان ). || به کنایه ، دایره وار گرد چیزی فراهم آمدن : چنان شد که هر وقت پای در رکاب آوردی سیصد نفر علوی شمشیر کشیده گرداگرد او کله بستندی . (تاریخ طبرستان ).
می دمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب .

حافظ.


و رجوع به کله شود. || نصب کردن کله .نوعی آذین بستن در جشن ها :
کله بستند گرد شهر و سرای
شهریان ساختند شهرآرای .

نظامی .


چون مهد خواهر به مدینه ٔ تبریز رسید، شهر را آیین بستند و کله بستند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری چ خاورص 21). و رجوع به کله شود.
ترجمه مقاله