ترجمه مقاله

کلاهور

لغت‌نامه دهخدا

کلاهور. [ ک َ ] (اِخ ) نام پهلوانی بوده مازندرانی . برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج )(از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) :
سواری که نامش کلاهور بود
که مازندران زو پر از شور بود.

فردوسی .


بیامد کلاهور چون نره شیر
به پیش جهانجوی مرد دلیر.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 363).


کلاهور با دست آویخته
پی و پوست و ناخن فروریخته .

(شاهنامه ایضاً).


ترجمه مقاله