ترجمه مقاله

کشت زار

لغت‌نامه دهخدا

کشت زار. [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زراعتگاه . زمین زراعت شده . مزرعه .پالیز. مَحقَلَه . (یادداشت مؤلف ). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت :
و گر اسب در کشت زاری شود
کسی نیز بر میوه داری شود.

فردوسی .


بیامد خداوند آن کشت زار
به پیش نگهبان بنالید زار.

فردوسی .


بیاراست بر هر سویی کشت زار
زمین برومند و هم میوه دار.

فردوسی .


لگام از سر اسب برداشت خوار
رها کرد بر خوید و بر کشت زار .

فردوسی .


جهان کشتزاریست با رنگ و بوی
درو مرگ و عمر آب و ماکشت اوی .

اسدی .


کمان شد یکی برزگر تخم کار
وزان تخم پیکان و دل کشتزار.

اسدی .


نبارد مگر ابر تأویل قطر
بر اشجار و بر کشتزار علی .

ناصرخسرو.


کشتزار ایزدست این خلق و این تردست مرگ
داس این کشت ای برادر همچنین باشد سزا.

ناصرخسرو.


پس هر دو برخاسته به صحرا شدند چون بکشت زار رسیدند... (قصص الانبیاء). آب از کشت زار بیرون می آمد و راه می گرفت . (نوروزنامه ٔ منسوب به خیام ).
تا به استسقای ابررحمت آمد بر درت
کشت زارعمر فانی را به باران تازه کرد.

خاقانی .


فتح سعادت از سر عزلت برآیدت
کو کشت زار عمر ترا فتح باب شد.

خاقانی .


هردم ز برق خندش چون کرد بوسه باران
بر کشت زار عمرم باران تازه بینی .

خاقانی .


هیچ یک خوشه ٔ وفا امروز
در همه کشتزار آدم نیست .

خاقانی .


این جهان کشت زار آخرت است . (از سندبادنامه ص 341). در حوالی و حواشی آن صحرا کشتزاری دیدم چون رخسار دلبران زیبا. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
اگر اسبی چرد در کشتزاری
و گر غصبی رود بر میوه داری .

نظامی .


سمندش کشت زار سبز را خورد
غلامش غوره ٔ دهقان تبه کرد.

نظامی .


مپندار جان پدر کاین حمار
کند دفع چشم بد از کشتزار.

سعدی (بوستان ).


کنون دفع چشم بد از کشتزار
چگونه کند آن توقع مدار.

سعدی .


نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست
به کشت زار جگرتشنگان نداد نمی .

حافظ.


- کشت زار دیو ؛ کنایه از روزگار و دنیا است که عالم سفلی باشد. (برهان ).
|| زراعت نورسیده و سرسبز. زراعتی که تازه سبز شده باشد. (ناظم الاطباء) : بعد از آنکه هر زرعی و کشتزاری سه قطعه زمین فراگیرند. (تاریخ قم ). || زراعت پخته و رسیده . (ناظم الاطباء). حصیده . (یادداشت مؤلف ). || مطلق زراعت .(ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله