ترجمه مقاله

کشتیار

لغت‌نامه دهخدا

کشتیار. [ ک ُت ْ ] (ص مرکب ) ملتمس . خواهشگر.
- کشتیار کسی شدن ؛ سخت بدو التماس کردن . سخت اصرار و الحاح کردن . نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی کردن : کشتیار او شدم که بماند گفت حکماً باید بروم . (یادداشت مؤلف ) .
ترجمه مقاله