ترجمه مقاله

کشاد

لغت‌نامه دهخدا

کشاد. [ ک ُ ] (ن مف مرخم ،ص ) صورتی است از گشاد. مخفف کشاده = گشاده . فراخ که نقیض تنگ است . (برهان ). وا. باز. گشاد :
از انفعال خون ز شفق میکنی عرق
تا سینه ٔ کشاد تو در انتظار کیست .

میرزا صائب (از آنندراج ).


سپر حادثه ٔچرخ بود روی کشاد
زخم کمتر خورد آن پسته که خندان شده است .

صائب (از آنندراج ).


خاکم برد ار صرصر نسیان نشود کم
از سینه ٔ تنگم هوس روی کشادش .

واله هروی (از آنندراج ).


|| (اِمص ) فراخی . گشادی . گشادگی . فتح :
چندین حلاوت و مزه و مستی و کشاد
در چشمهای مست تو نقاش چین نهاد.

مولوی (از انجمن آرا).


نغمه ٔ مطرب خوشگو همه پند است و کلام
ساغر ساقی مهرو همه فتح است و کشاد.

قاسم انوار (از انجمن آرا).


رجوع به گشاد شود. || رهایش تیر از شست و کمان . || ظفر. (ناظم الاطباء). پیروزی . || خوشی . شادمانی . (ناظم الاطباء).انبساط. || دست یابی به شهر محصور. (از ناظم الاطباء). || شروع . ابتداء. افتتاح . (ناظم الاطباء). || (اِ) یک نوع بازی است در نرد و شطرنج . (ناظم الاطباء). در همه ٔ معانی رجوع به گشاد شود.
ترجمه مقاله