ترجمه مقاله

کرنگه

لغت‌نامه دهخدا

کرنگه .[ ک ُ رَ گ ِ ] (اِ) کرنده . (برهان ) (آنندراج ). کرنگ .کرن . کرند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). میدان اسب دوانی . || صف کشیدن . حلقه زدن مردم و سپاه . (برهان ) (ناظم الاطباء). || رنگ مخصوص اسب . (برهان ). || دیگ رنگرزان . (ناظم الاطباء). دیگ رنگرزی . || (اِخ ) نام رودخانه ٔ زردکوه باشد. (برهان ). رودخانه ای که از زردکوه صفاهان آید. (ناظم الاطباء). کرند. کرنده . کرنگ (ظاهراً مخفف کوهرنگ ). رجوع به کرند، کرنده و کرنگ در همه ٔ معانی شود.
ترجمه مقاله