ترجمه مقاله

کبودان

لغت‌نامه دهخدا

کبودان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است در میان دریاچه ٔ اورمیه که بر جزیره ای قرار داشته است . و اما اندر دریای ارمینیه (صحیح اورمیه ) یک جزیره است بر او یک ده است آنرا کبودان خوانند جایی با نعمت و مردم بسیار. (حدودالعالم چ ستوده ، ص 23). ابی دلف در سفرنامه گوید: کوهی است میان دریاچه ٔ اورمیه در آن قریه هایی وجوددارد که محل سکونت و توقف دریانوردان و کشتی های دریاچه است . (سفرنامه ٔ ابودلف در ایران ترجمه ٔ ابوالفضل طباطبائی ص 48). پرفسور مینورسکی در توضیح عبارت سفرنامه افزاید: کبوذان (کبودان ) نام خود دریاچه است . ولی مسعودی معتقد است که نام دریاچه ، از نام قلعه ٔ قریه گرفته شده است . عبارت ما، به جمله ٔ مسعودی (کتاب التنبیه ص 75) نزدیک است وی می نویسد: «و بحیرة کبودان ... لایتکون ذی روح فیها و هی مضافة الی قریة جزیرةفی وسطها تعرف بکبوذان یسکنها ملاحوا المراکب التی یرکب فیها فی هذه البحیرة و تصب الیها انهار کثیرة»، در دریاچه ٔ کبوذان جانداری وجود ندارد و آن ضمیمه ٔ قریه ای است واقع در میان جزیره ای که کبودان نامیده می شود و ملوانانی که با کشتی در این دریاچه رفت و آمد می کنند در آن قریه سکونت دارند و رودخانه های بسیار بدانجا می ریزد. (تعلیقات مینورسکی بر سفرنامه ٔ ابودلف در ایران ترجمه ٔ ابوالفضل طباطبائی ص 107 و 108).
ترجمه مقاله