کامرانی کردن
لغتنامه دهخدا
کامرانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگانی کردن با عیش و عشرت از روی میل و خواهش . (ناظم الاطباء) :
هر آنکو به ما شادمانی کند
ابر مردم او کامرانی کند.
عالم که کامرانی وتن پروری کند
او خویشتن گم است کرا رهبری کند.
طوطیان در شکرستان کامرانی میکنند
وز تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس .
هر آنکو به ما شادمانی کند
ابر مردم او کامرانی کند.
فردوسی .
عالم که کامرانی وتن پروری کند
او خویشتن گم است کرا رهبری کند.
سعدی .
طوطیان در شکرستان کامرانی میکنند
وز تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس .
حافظ.