ژواغار
لغتنامه دهخدا
ژواغار. [ ژَ ] (اِخ ) نام مُغی است . (لغت نامه ٔ اسدی ). نام مغی می فروش است . نام یکی از بت پرستان بوده است . (برهان ) :
گفتا که یکی مشکی است نی مشک تبتی
کاین مشک حشونقبی است از خم ژواغار .
رجوع به خشوفغن شود. و اینکه بعض لغت نامه ها و شمس فخری کلمه را معنی مطلق مغ و غیره داده اند غلط است :
ز یُمن اهتمام او در اسلام
عجب نبودز ایمان ژواغار.
گفتا که یکی مشکی است نی مشک تبتی
کاین مشک حشونقبی است از خم ژواغار .
ابوالعباس .
رجوع به خشوفغن شود. و اینکه بعض لغت نامه ها و شمس فخری کلمه را معنی مطلق مغ و غیره داده اند غلط است :
ز یُمن اهتمام او در اسلام
عجب نبودز ایمان ژواغار.
شمس فخری (از جهانگیری ).