ترجمه مقاله

چوری

لغت‌نامه دهخدا

چوری . (اِ) بازوبند و دست بند. (ناظم الاطباء). || چوری فروش . آنکه چوری فروشد. دست بندفروش . کسی که دست بند و زینت های زنانه دیگر فروشد. || جوجه ٔ کوچک مرغ . (فرهنگ نظام ). بچه ٔ ماکیان که تازه از تخم برآمده و پرهای اولی آن نریخته باشد. (ناظم الاطباء). || در ترکی دختر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در ترکی بمعنی کنیز باکره و دختر خانه زاد است . (فرهنگ نظام ) :
چوری ... گنده ٔ فراخی که تراست
آیا ز چه جنس است بگو با من راست
گر مشک بود درش فراخ اینهمه چیست
ور زآنکه جوال است پراز آب چراست ؟

شفائی (از آنندراج ).


|| در ترکی پسر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج و بهار عجم ).
ترجمه مقاله